ختنه امیر مامان
تو این مدتی که نبودیم یه مسافرت برامون پیش اومد.بعدش هم که از مسافرت برگشتیم مامان بزرگ بابای امیرم به رحمت خدا رفت خدا رحمتش بکنه خیلی مادر مهربونی بود.2-3 روز پیش هم پسر کوچولویه مامان رو بردیم خته کردیم.اخی عزیزه دلم خیلی گریه کرد وقتی من و بابایش رو دید بدتر گریه کرد.حالا که اوریمش خونه باز گذاشتیمش که تا زخمش خوب بشه ولی خوشگل مامان همش کارش خیس کردنه تا حالا 2-3 تا پتو خیس کرده یه بالش دیروز که دوبار که تو بغل زن عموش بود بیچاره رو خیس کرد.خجالت میکشیدم از جاریم که اینجوری شده بود.اونم هیچی نگفت بیچاره حالم که دارم اینهارو مینویسم خوابه پسرم هی وول میخوره بیدار میشه و بازم میخوابه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی